جدول جو
جدول جو

معنی رنگ کار - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ کار
کسی که اتومبیل، صنایع چوبی و امثال آن را رنگ می کند
کنایه از حیله گر، مکار، نیرنگ ساز، فریب دهنده، برای مثال نگه کرد گرسیوز رنگ کار / ز گفت سیاوخش با شهریار (فردوسی۲ - ۶۷۱)
تصویری از رنگ کار
تصویر رنگ کار
فرهنگ فارسی عمید
رنگ کار
(رَ)
آنکه دیوارها و در و پنجره ها را رنگ کند. نقاش، مزور. نیرنگ ساز. محیل و چاره ساز:
نگه کردگرسیوز رنگ کار
ز گفت سیاوخش با شهریار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنگ بار
تصویر تنگ بار
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ کاری
تصویر رنگ کاری
شغل و عمل رنگ کار، رنگ کردن در و دیوار یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ ناک
تصویر رنگ ناک
دارای رنگ، رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنگ سار
تصویر خنگ سار
ویژگی کسی که تمام موهای سرش سفید باشد، سرسفید، سفیدمو، برای مثال چند بگشت این زمانه بر سر من / گرد جهان کرد خنگ سار مرا (ناصرخسرو - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزم کار
تصویر رزم کار
رزمآور، جنگاور، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
دارای زنگ مثلاً ساعت زنگ دار، طنین دار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود، نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
درنگ کننده. بطی ءالعمل. (یادداشت مرحوم دهخدا). آهسته کار. کسی که در آن حال که به انجاح حاجت پردازد آهستگی و سستی ورزد و سپس بماند. (از منتهی الارب، ذیل لثلاث). بطی ٔ. ریّث. زیحنّه. عنّان. لثلاث. لثلاثه. معتام. ملایس. نجیث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لنگ وار
تصویر لنگ وار
همچون لنگان. یا لنگ وار رفتن، چون لنگان قدم برداشتن و راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریا کار
تصویر ریا کار
مکار، نفاق کننده، منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ آور
تصویر رنگ آور
کسیکه هر دم خود را به شیوه و رنگی در آورد، فریبنده محیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ آور
تصویر رنگ آور
((~. وَ))
فریبنده، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روش کار
تصویر روش کار
نحوه کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
Ringing, Shrilly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
retentissant, de façon stridente
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
गूंजने वाला , तीव्र ध्वनि से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
ดัง , อย่างแหลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
inayoambaa, kwa sauti kali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
çınlayan, tiz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
울리는 , 날카롭게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
鳴る , 鋭く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
מצלצל , בצורה צורמת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
berdering, dengan bising
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
klingend, schrill
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
klingelend, schril
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
resonante, estridentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
risonante, stridentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
sonoro, estridentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
响亮的 , 刺耳地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
dzwoniący, piskliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
дзвінкий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
звенящий , пронзительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
گونجتا ہوا , تیز آواز میں
دیکشنری فارسی به اردو